پژواک
پدری همراه پسرش در کوهی میرفتند. ناگهان پسرک زمین خورد و درد شدیدی احساس
کرد.او فریاد کشید آه… در همین حال صدایی از کوه شنید که گفت: آه… پسرک با کنجکاوی
فریاد زد «تو کی هستی؟» اما جوابی جز این نشنید «تو کی هستی؟» این موضوع او را
عصبانی کرد.
پس داد زد «تو ترسویی!» و صدا جواب داد «تو ترسویی!» به پدرش نگاه کرد و پرسید:«پدر
چه اتفاقی دارد میافتد؟» پدر فریاد زد «من تو را تحسین میکنم» صدا پاسخ داد «من تو
را تحسین میکنم» پدر دوباره فریاد کشید «تو شگفت انگیزی» و آن آوا پاسخ داد «تو
شگفت انگیزی». پسرک متعجب بود ولی هنوز نفهمیده بود چه خبر است.
پدر این اتفاق را برایش اینگونه توضیح داد: مردم این پدیده را «پژواک» مینامند. اما در
حقیقت این «زندگی» است. زندگی هر چه را بدهی به تو برمیگرداند. زندگی آینه اعمال و
کارهای نیک و بد توست. اگر عشق بیشتری میخواهی، عشق بیشتری بده. اگر مهربانی
بیشتری میخواهی، بیشتر مهربان باش. اگر احترام و بزرگداشت را طالبی، درک کن و
احترام بگذار. اگر میخواهی مردم نسبت به تو صبور و مؤدب باشند، صبر و ادب داشته
باش!
این قانون طبیعت است و در هر جنبه ای از زندگی ما اعمال میشود. زندگی هر چه را که
بدهی به تو برمیگرداند. به هر کس خوبی کنی، در حق تو خوبی خواهد شد و به هر کس
که بدی کنی، بدی هم خواهی دید. زندگی تو حاصل یک تصادف نیست. بلکه آینه ای است
که انعکاس کارهای خودت را به تو بر میگرداند.
پس هرگز یادمان نرود «که با هر دستی که بدهیم، با همان دست میگیریم و با هر دستی
بزنیم، با همان دست هم میخوریم