سفارش تبلیغ
صبا ویژن

شب نشینان

عشق

                                            

                                                                                                

 

 

 

از طرف خدا
می دانم هراز گاهی دلهاتان تنگ می شود . همان دلهای بزرگی که جای من در آن است آنقدر تنگ می شود که حتی یادت می رود من آنجایم .دلتنگیهایت را از خودت بپرس .
نگران هیچ چیز نباش
!
هنوز من هستم . هنوز خدایت همان خداست ! هنوز روحت از جنس من است
!
اما من نمی خواهم تو همان باشی
!
نگران شکستن دلت نباش
!
شیشه برای این شیشه است چون قرار است بشکند . اما جنسش عوض نمی شود
....
چون من شکست ناپذیر هستم
....
چون مرا داری
....
چون هر وقت گریه گریه میکنی دستان مهربانم چشمانت را می نوازد
....
چون هر گاه تنها شدی ، تازه مرا یافتی
....
چون هر گاه بغضت نگذاشت صدای لرزان و استوارت را بشنوم ، صدای خرد شدن دیوار بین خودم و تو را شنیدم
.
درست است مرا فراموش کردی ، اما من حتی سر انگشتانت را از یاد نبردم
!
دلم نمی خواهد غمت را ببینم ...می خواهم شاد باشی
...
این را من می خواهم ...تو هم می توانی این را بخواهی
.
من گفتم : وجعلنا نومکم سباتا ( ما خواب را مایه آرامش شما قرار دادیم
)
...
و من هر شب که می خوابی روحت را نگاه می دارم تا تازه شود
....
نگران نباش ! دستان مهربانم قلبت را می فشارد
.
شبها که خوابت نمی برد فکر می کنی تنهایی؟؟؟؟ من هم دل به دلت بیدارم
!
فقط کافیست خوب گوش بسپاری
!

(پروردگارت)

گل تقدیم شما


اامروز حالم خوب نبود.خوابیده بودم .یهو یه صدای وحشتناکی منو از خواب بیدار کرد. چشمامو باز کردم.خوب گوش کردم ببینم اون صدا چی بود و باز تکرار میشه که فهمیدم صدا.صدای رعد و برق بوده.ابرها به هم سیلی میزدنو اشک میریختنو آسمون فریاد میکشید..چه دلی از آسمون گرفته بود. صدای ضربه های بارون که محکم به شیشه ی پنجره ی اتاقم میکوبید. منو جذب خودش کرد.و بی اراده به طرف پنجره اتاقم رفتم.پرده رو کنار زدم. حیاط خونمون خیس از دونه های بارون بود و درخت توی باغچه خم میشدو به باد و بارون سلام و خوش اومد میگفت.


تو همین لحظه به آسمون خیره شدم و به فکر رفتم. با خودم گفتم چه تفاهمی روزگار منو این آسمون گرفته داره... واقعا چه شباهت عجیبی با حالو روزم داشت.


چیزی که میدیدم با کمی تفاوت حال هر شب منو نشون میداد.. بارون اشکامو .باد هویتمو.هوای گرفته دلمو.... واقعا خودمو میدیدم علی. که میبارید یا بارشی که علی رو نشون میداد.   به راستی خدایا..چرا هرشب من گرفته ام مثل آسمون خونمون؟ چرا خیسم؟ مثل زمین بارون خورده تو حیاطمون.چرا دلتنگم؟ مثل درخت تو باغچه... چرا؟


 گل تقدیم شما


شب رسید. خدای من داغونم کمکم کن. انتظار کسیو میکشم که بهم امید رو هدیه داد. کجاست؟ همچنان منتظرم. منتظر چیزی که میدونم آخرش به پوچی ختم میشه. شاید تقدیرم همین بوده که همیشه منتظر بمونمو چشم به راهه چیزی که بشه قلبمو احساسمو تسکین بده.اما واقعا وجود داره؟ نمیدونم این چه حسیه. حالم خرابه. بیقرارم. دلتنگم. اما اینو میدونم باز امشبم تنهام مثل تمام شبهایی که به سختی صحر کردم. احساس بدی دارم. خیلی بد. اره باز امشبم تنهام ... خدایا به تو پناه میبرم. کمکم  کن. خستم .


 


 


 



گفتم خدایا از همه دلگیرم  گفت حتی از من؟

 


گفتم خدایا دلم را ربودند گفت بیش از  من؟


گفتم خدایا چقدر دوری  گفت من یا تو؟


گفتم خدایا تنها ترینم گفت پس من؟


گفتم خدایا کمک خواستم گفت غیر از من؟


گفتم خدایا دوستت دارم گفت بیش از من؟


کوله بارم بر دوش سفری باید رفت سفری بی همراه


گم شدن تا نه تنهای محض


باز تنهایی به من گفت: هر جا لرزیدی از سفر ترسیدی


تو بگو از ته دل من خدا را دارم


شاید این سحر فرصت اخر باشد به مقصد برسیم 


 


الفبای زندگی


 الف: اشتیاق برای رسیدن به نهایت آرزوها
ب: بخشش برای تجلی روح و صیقل جسم

پ: پویاپی برای پیوستن به خروش حیات
ت: تدبیر برای دیدن افق فرداها
ث: ثبات برای ایستادن در برابر باز دارند ه ها
ج: جسارت برای ادامه زیستن

چ: چاره اندیشی برای یافتن راهی در گرداب اشتباه
ح: حق شناسی برای تزکیه نفس
خ: خودداری برای تمرین استقامت

د: دور اندیشی برای تحول تاریخ

‌ذ: ذکر گوپی برای اخلاص عمل

ر: رضایت مندی برای احساس شعف
ز: زیرکی برای مغتنم شمردن دم ها
ژ: ژرف بینی برای شکافتن عمق درد ها

س: سخاوت برای گشایش کار ها

ش: شایستگی برای لبریز شدن در اوج

ص: صداقت برای بقای دوستی

ض: ضمانت برای پایبندی به عهد

ط: طا قت برای تحمل شکست ظ: ظرافت برای دیدن حقیقت پوشیده در صدف
ع: عطوفت برای غنچه نشکفته باورها
غ: غیرت برای بقای انسانیت

ف: فداکاری برای قلب های درد مند

ق: قدر شناسی برای گفتن ناگفته های دل

ک: کرامت برای نگاهی از سر عشق

گ: گذشت برای پالایش احساس

ل: لیاقت برای تحقق امید ها

م: محبت برای نگاه معصوم یک کودک

ن: نکته بینی برای دیدن نادیده ها

و: واقع گرایی برای دستیابی به کنه هستی

ه: هدفمندی برای تبلور خواسته ها

ی: یک رنگی برای گریز از تجربه دردهای مشترک


 

 



[ جمعه 90/5/14 ] [ 12:36 عصر ] [ علی رضایی ] [ نظرات () ]

^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^

شب تنهایی

گل تقدیم شما

اامروز حالم خوب نبود.خوابیده بودم .یهو یه صدای وحشتناکی منو از خواب بیدار کرد. چشمامو باز کردم.خوب گوش کردم ببینم اون صدا چی بود و باز تکرار میشه که فهمیدم صدا.صدای رعد و برق بوده.ابرها به هم سیلی میزدنو اشک میریختنو آسمون فریاد میکشید..چه دلی از آسمون گرفته بود. صدای ضربه های بارون که محکم به شیشه ی پنجره ی اتاقم میکوبید. منو جذب خودش کرد.و بی اراده به طرف پنجره اتاقم رفتم.پرده رو کنار زدم. حیاط خونمون خیس از دونه های بارون بود و درخت توی باغچه خم میشدو به باد و بارون سلام و خوش اومد میگفت.

تو همین لحظه به آسمون خیره شدم و به فکر رفتم. با خودم گفتم چه تفاهمی روزگار منو این آسمون گرفته داره... واقعا چه شباهت عجیبی با حالو روزم داشت.

چیزی که میدیدم با کمی تفاوت حال هر شب منو نشون میداد.. بارون اشکامو .باد هویتمو.هوای گرفته دلمو.... واقعا خودمو میدیدم علی. که میبارید یا بارشی که علی رو نشون میداد.   به راستی خدایا..چرا هرشب من گرفته ام مثل آسمون خونمون؟ چرا خیسم؟ مثل زمین بارون خورده تو حیاطمون.چرا دلتنگم؟ مثل درخت تو باغچه... چرا؟

 گل تقدیم شما

شب رسید. خدای من داغونم کمکم کن. انتظار کسیو میکشم که بهم امید رو هدیه داد. کجاست؟ همچنان منتظرم. منتظر چیزی که میدونم آخرش به پوچی ختم میشه. شاید تقدیرم همین بوده که همیشه منتظر بمونمو چشم به راهه چیزی که بشه قلبمو احساسمو تسکین بده.اما واقعا وجود داره؟ نمیدونم این چه حسیه. حالم خرابه. بیقرارم. دلتنگم. اما اینو میدونم باز امشبم تنهام مثل تمام شبهایی که به سختی صحر کردم. احساس بدی دارم. خیلی بد. اره باز امشبم تنهام ... خدایا به تو پناه میبرم. کمکم  کن. خستم .

 

 

 

گفتم خدایا از همه دلگیرم  گفت حتی از من؟

 

گفتم خدایا دلم را ربودند گفت بیش از  من؟

گفتم خدایا چقدر دوری  گفت من یا تو؟

گفتم خدایا تنها ترینم گفت پس من؟

گفتم خدایا کمک خواستم گفت غیر از من؟

گفتم خدایا دوستت دارم گفت بیش از من؟

کوله بارم بر دوش سفری باید رفت سفری بی همراه

گم شدن تا نه تنهای محض

باز تنهایی به من گفت: هر جا لرزیدی از سفر ترسیدی

تو بگو از ته دل من خدا را دارم

شاید این سحر فرصت اخر باشد به مقصد برسیم 

 

 

 

 

الفبای زندگی

 الف: اشتیاق برای رسیدن به نهایت آرزوها
ب: بخشش برای تجلی روح و صیقل جسم
پ: پویاپی برای پیوستن به خروش حیات
ت: تدبیر برای دیدن افق فرداها
ث: ثبات برای ایستادن در برابر باز دارند ه ها
ج: جسارت برای ادامه زیستن
چ: چاره اندیشی برای یافتن راهی در گرداب اشتباه
ح: حق شناسی برای تزکیه نفس
خ: خودداری برای تمرین استقامت
د: دور اندیشی برای تحول تاریخ
‌ذ: ذکر گوپی برای اخلاص عمل
ر: رضایت مندی برای احساس شعف
ز: زیرکی برای مغتنم شمردن دم ها
ژ: ژرف بینی برای شکافتن عمق درد ها
س: سخاوت برای گشایش کار ها
ش: شایستگی برای لبریز شدن در اوج
ص: صداقت برای بقای دوستی
ض: ضمانت برای پایبندی به عهد
ط: طا قت برای تحمل شکست ظ: ظرافت برای دیدن حقیقت پوشیده در صدف
ع: عطوفت برای غنچه نشکفته باورها
غ: غیرت برای بقای انسانیت
ف: فداکاری برای قلب های درد مند
ق: قدر شناسی برای گفتن ناگفته های دل
ک: کرامت برای نگاهی از سر عشق
گ: گذشت برای پالایش احساس
ل: لیاقت برای تحقق امید ها
م: محبت برای نگاه معصوم یک کودک
ن: نکته بینی برای دیدن نادیده ها
و: واقع گرایی برای دستیابی به کنه هستی
ه: هدفمندی برای تبلور خواسته ها
ی: یک رنگی برای گریز از تجربه دردهای مشترک

 

 

 

 

 


[ جمعه 90/5/14 ] [ 11:52 صبح ] [ علی رضایی ] [ نظرات () ]

^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^